کتاب رمان «جاناتان مرغ دریایی» اثر ریچارد باخ، داستانی کوتاه از اجتماعی بسته و ایزوله را به زبان یک مرغ دریایی، که به دنبال رویا و آرزوهای بیشتر است، روایت میکند. کتاب جاناتان مرغ دریایی، رمانی کوتاه، اما بسیار تاثیرگذار است.
این کتاب که در سال 1970 نوشته شده است، همچنان یادآور روزهای سختی است که هر شخصی، آن را قابل لمس با زندگی روزمرهاش لااقل یک بار تجربه کرده است. شاید حتی بتوان گفت، جاناتان، رویاهای از دست رفتۀ هزاران آدم را، برای ما روایت میکند. رویاهایی که با امیدهای درخشان شروع میشود، و به سرعت توسط اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، سرکوب میشود. مرغ دریایی داستان ما، پیام اصلیاش؛ نه تنها پرواز به سوی آرزوهایی است که در سر داریم، بلکه کنایهای است به جوامع و گروههایی که، هر کدام از ما روزانه با آنها دستوپنجه نرم میکنیم تا بتوانیم به اهداف خودمان برسیم. اهدافی که به افراد دیگر آسیب نمیزند اما می تواند به عنوان هدف زندگی قلمداد شود و به دنیای ما رنگ و بویی دیگر ببخشد.
قبل از آنکه این کتاب آموزنده را بررسی کنیم، کمی بیشتر با نویسندۀ مشهور این کتاب، آشنا شویم:
ریچارد باخ، در سال 1936 چشم به جهان گشود. این نویسنده و خلبان آمریکایی، از نوادگان یوهان سباستین باخ، آهنگساز و موسیقیدان مشهور آلمانی است. در میان زندگی پرفراز و نشیب او، نویسندگی، ریچارد باخ را مشهور کرد. کتاب «جاناتان و مرغ دریایی»، معروفترین اثر او به شمار میآید که نویسنده، با استفاده از احساس پرواز، توانسته به تعامل خوبی با خواننده دست پیدا کند. اکثر کتابهای ریچارد باخ، در باب شناخت خود، انتخاب، اختیار و هدف زندگی است. از دیگر کتابهای او میتوان به «هدیۀ پرواز»، «پندار یا اوهام»، «پلی به سوی جاودانگی»، «گریز از سرزمین امن»، «یگانه»، «فراسوی ذهنم» و «یادداشتهای یک مرد فرزانه» اشاره کرد.
خلاصۀ کتاب جاناتان مرغ دریایی
کتاب، ماجرای جاناتان لیوینگستون، که یک مرغ دریایی است را روایت میکند. او که مانند مرغان دریایی دیگر، نمیخواهد زندگیاش فقط وقف خوردن ماهیها، خوابیدن و گذران زندگی باشد، سعی میکند از قابلیتهای دیگری که دارد، استفاده کند، تا زندگیاش را آنگونه که خود شایستۀ زندگی کردن میداند، زندگی کند.
اوایل کتاب، همین نکته سریعاً به چشم میآید:
اکثریت مرغان دریایی برای دست یافتن به غذا پرواز میکنند و این کار فقط از ساحل به دریا انجام میشود. در غیر اینصورت، حاضر به پرواز نیستند. برای اکثر مرغان دریایی، پرواز کردن مسئلۀ مهمی نیست، بلکه خوردن مهم است.
اما آیا زندگی، فقط گذران آن است؟ آیا زندگی به خودی خود دارای معنا است، یا میبایست به آن معنا بخشید؟ هر چه که هست، برای جاناتان، فقط گذران نیست. او از یک جا ماندن خسته است، و هیچ چیزی جز اینکه تا پایان عمرش، این سیکل تکراری را دوباره انجام دهد، ترسناک نیست. پس به فکر تغییر میافتد، تغییری که بتواند در راستای اهداف زندگیاش آن را تحقق بخشد.
پس در نتیجه، شروع میکند برای یافتن چیزهای بیشتر و یاد گرفتن کارهای جدیدتر. او پرواز را انتخاب میکند، چون نه تنها به آن علاقهمند است، که از آن لذت نیز میبرد. با اینکه بزرگان مرغان دریایی، به او میگویند که دست از کارهایش بردارد و مانند دیگر مرغان دریایی، فقط زندگیاش را انجام دهد، او نمیتواند رویایش را برای تمام زندگیاش، قربانی کند. حتی وقتی با توصیههای پدر و مادرش روبهرو میشود، پشیمان از آن است که اینگونه رفتار کرده، اما بعد از چند روز، رویایش بار دیگر سراغ او میآید و مقاومت کردن در برابر آرزوی تمام زندگیاش، آسان نیست.
اما داستان به همینجا ختم نمیشود. اثر مشهور ریچارد باخ، از نشر پرثوآ و با ترجمۀ زهره شیشهچی در دسترس شماست. برای خرید کتاب جاناتان مرع دریایی، لحظهای درنگ نکنید و این اثر شگفتانگیز را، همین حالا سفارش دهید.
چرا مرغان دریایی انقدر به جاناتان سخت گرفتند؟
جامعه از سورپرایز متنفر است، چرا که اساس رویکردهای جامعه، یکسانسازی افراد، آنطور که دلش میخواهد است تا بتواند به اهداف خود دست یابد. ریچارد باخ، این را در کتاب به خوبی توانسته شرح دهد. در جوامع امروزی خصوصاً، جامعه افراد را برای آرمانهایش آماده میکند. آرمانهایی که چه درست و چه غلط، به سمت آن حرکت میکند. در جوامعی که برخورد با افراد، به شدت تحت تاثیر عقاید یک گروه خاص باشد، به گونهای که اجازۀ رشد و خلاقیت فردی را ندهد و یا شدت آن را کاهش دهد، دائماً علایق و آرزوهای شخصی در مسیر سرکوب قرار میگیرد. جاناتان در این داستان، شخصی نبود که بتواند بپذیرد که به دنبال آرزوهایش نرود. او زندگی را، آنطور که دوست دارد، میخواهد امتحان کند، گرچه با گروهی که در آن زندگی میکند، در یک راستا نباشد.
نمادهای کتاب جاناتان مرغ دریایی
گروه مرغان دریایی، نمادی از افرادی است که همیشه به دنبال زندگی روزرمره هستند و در کار بقیۀ افراد، که به دنبال رویا و آرزوی خود میروند، سنگ میاندازد. آنهایی که از موفقیت بقیه، ناراحت و عصبانی میشوند و چون در تمام عمر خود، بیتحرک و بیاراده بودهاند، از افراد با انگیزه و سختکوش متنفرند. مرغان دریایی، نمادی از افرادی است که به عقاید سنتی پایبند هستند و نمیتوانند نگاهی به دنیای مدرن داشته باشند. انسانهایی که در دنیای عقبماندۀ خود به سر میبرند و تغییرات روز دنیا را نمیخواهند بفهمند. شاید بهترین تعبیر این باشد که خود را به خواب میزنند. جاناتان اما، نمادی از یک فرد سختکوش است که در راه رسیدن به اهدافش، علیرغم اذیت نکردن افراد دیگر، به فعالیت خودش ادامه میدهد.
همانطور که در پایان کتاب نیز شاهد بودیم، جاناتان بر دیگر مرغان دریایی پیروز شد. افکار غلط از بین خواهد رفت و تنها چیزی که میماند، تلاش برای زنده ماندن در راه رسیدن به اهدافمان است. اگر تنها این نکته را از این کتاب متوجه شویم و آن را در اولویت زندگیمان قرار دهیم، زندگی آن چیزی خواهد شد که میخواهیم.
ما آزادیم که جایی که میخواهیم برویم و آنچه میخواهیم باشیم.
کتاب جاناتان مرغ دریایی مناسب چه کسانی است؟
به شخصه کتابهایی نظیر «جاناتان مرغ دریایی» را همردیف با کتابی مانند «قلعۀ حیوانات» از جورج اورول میدانم. کتابی که دغدغۀ اجتماعی دارد و از آن طرف، خواندن آن سخت نیست. ریچارد باخ، به راحتی توانسته آنچه را که کتابهای قطور با دستورالعملهای پیچیده مینویسند را، راحتتر از هر چیزی بیان کند.
حتماً برای شما هم تابحال بسیار اتفاق افتاده که از منطقۀ امن خود بخواهید بیرون بیایید، تجربیات جدید کسب کنید، در یک رشتۀ جدید به تحصیل بپردازید، به یک سفر تفریحی برید که تابحال نرفتید، غذایی را بچشید که تابحال اسمش هم به گوشتان نخورده. همۀ این گونه از رفتارها، نوعی مطالبهگری شخص از شخص به حساب می آید. در واقع، هرچقدر بیشتر برای خود ارزش قائل شوید، به تواناییهایی که تا امروز از آنها خبر نداشتهاید، بیشتر دست پیدا خواهید کرد. بیشتر تلاش میکنید و بیشتر یاد خواهید گرفت.
تلاشهای بیشتر، مصادف است با کسب موفقیت. و کسب موفقیت، رضایت خاطر شما را از زندگی بیان میکند. کتاب جاناتان مرغ دریایی، به دنبال تقویت همین احساس و اعتماد به نفس در شماست. ریچارد باخ، به خوبی میداند چگونه باید آن را بیان کند و جاناتان، نماد انسانهایی است که نیاز به سختکوشی دارند، اما باید راه را به آنها نشان داد. تنبلی، عدم ممارست در رسیدن به هدف، دست از تلاش کشیدن و بیخیالی چیزهایی است که مانع رسیدن شما به هدف است. آیا حیف نیست که این مسائل، شما را از رسیدن به خواستههایتان دور کند؟ به راستی، چند بار در این دنیا زندگی خواهیم کرد، که این یک بار را هم، آنطور که باید و شاید، آنطور که میخواهیم، زندگی نکنیم.
جملات زیبای کتاب جاناتان مرغ دریایی
همانطور که او به پایین آب کشیده و غرق میشد، یک صدایی آرام و عجیب و غریب از درونش میشنید که به او میگفت هیچ راهی وجود ندارد. من یک مرغ دریایی هستم و طبیعت محدود کرده است، اگر میخواستم که این مسائل را خوب یاد بگیرم، میبایست توانایی انجام آن را برای یادگیری داشته باشم یا اگر میخواستم با سرعت حرکت کنم میبایست عقابی با بالهای کوتاه آفریده میشدم، بنابراین به جای ماهی میبایست، موشها را زنده شکار میکردم.
مرغان دریایی هرگز در تاریکی راه نمیروند! اگر میخواستی در تاریکی پرواز کنی، باید چشمهای یک جغد را داشته باشی، در این صورت است که خواهی دید! تو نمیتوانی در این ارتفاع پرواز کنی چون بالهای کوتاه شاهین را باید داشته باشید! جاناتان با خودش گفت: «بالهای کوتاه. بالهای کوتاه شاهین! این جواب است! چه احمق بودم! همه چیزهایی که من نیاز دارم، فقط یک بال کوچک است، تنها چیزی که نیاز دارم این است که بیشتر بالهایم را جمع کنم تا مثل بالهای شاهین کوتاه شود!»
برای هزاران سال، ما فقط به دنبال به دست آوردن غذا بودیم، اما حالا ما دلیلی برای زندگی کردن، برای یادگیری و کشف داریم. آن هم بصورت رایگان!
جاناتان کشف کرد که خستگی، ترس و خشم، دلیل کوتاه شدن زندگی یک مرغ دریایی است، او این مسائل را از ذهنش بیرون کرده بود تا لذت یک زندگی و عمر طولانی را درک کند.
اما جاناتان تو میتوانی به عنوان یک مربی در مدرسه به دیگر مرغان، چیزهایی که از پرواز یاد گرفتی را بیاموزی. وقت یاد دادن این آموزههایت به دیگران است.
شما فکر میکنید که چقدر زندگی میکنیم. آیا تا قبل از اینکه ما حتی یک ایدهآلمان را بدست بیاوریم در این دنیا هستیم؟ آیا همه ایدهآلها باید در خوردن یا قدرت گرفتن و یا جنگیدن با هم بر سر غذا خلاصه شود، و از این بیشتر نباشد؟
جاناتان زمانی که به کمال برسی و سرعت در حد عالی را درک کنی، در آن زمان است که تو بهشت را لمس خواهی کرد.
یعنی ممکن است مرغ دیگری هم باشد که محدودیت نداشته باشد و معنای زندگی را فراتر از غذا خوردن، تشنگی و … بداند.
بله همین طور است. هرچقدر بیشتر پرواز کنی به بهترینها میرسی.
او معتقد بود که پرواز کردن مسالهای بیشتر از پریدن از جایی به جای دیگر است. زیرا این کار از عهدۀ یک پشه هم ساخته است!
تا وقتی خودت را با سختی به بالا هدایت کنی، موفق نخواهی شد و این کار برایت خیلی سخت خواهد شد و مطمئنناً هرگز موفقیت به دست نمیآوری. در بدست آوردن تمرکز دقت کن و خیلی نرم و سبک پرواز کن. بالهایت باید صاف باشد!
تمام بدن شما از بالهایتان تا بقیه نقاط بدنتان میبایست فقط به یک هدف بالا و برتر فکر کند و آن هم پرواز و اوج گرفتن است.
جاناتان: «مینارد گول، تو آزاد هستی که انتخاب کنی، خود واقعی خودت را، برای الان و برای آینده آنچه میخواهی باشی را انتخاب کن و این را بدان که هیچچیز نمیتواند در این راه تو را از انتخابت منصرف کند، این قانون بزرگ مرغان دریایی است، قانون است.» مینارد: «یعنی میخواهید بگویید من هم میتوانم؟» جاناتان: «من میگویم شما آزاد هستید.»
جاناتان: «آنها مرغان با استعداد بیشتر از شما نیستند، من هم بیشتر از شما نیستم. تنها نکتۀ جالب، این است که شما باید به درک آنچه میخواهید بشوید ایمان داشته باشید و آگاهانه قدم بردارید و پرواز کنید. اگر به درک آنچه که واقعاً میگویید برسید و شروع به تمرین کنید، موفقیت از آن شما خواهد بود.»
آنچه تو انجام دادی، این بود که سطح آگاهی خود را تغییر دادی و ناگهان این انتخاب را کردی.
«من فقط یک مرغ دریایی هستم که پرواز را عاشقانه دوست دارد شاید…»