کتاب ناطور دشت اثر جروم دیوید سالینجر، نویسندۀ معاصر آمریکایی است. رمان پرطرفدار ناطور دشت، در نقد جامعۀ غرب و خصوصاً آمریکا نوشته شده است. سالینجر، بیشتر با حروف ابتدایی نام خود، «جی.دی.سالینجر»، شناخته میشود. ناطور دشت، نخستین کتاب سالیجر در سال ۱۹۵۱ روانۀ بازار شد و در سال ۱۹۹۹، توسط بنگاه انتشاراتی راندوم هاوس به عنوان شصت و چهارمین رمان برتر سده بیستم معرفی شد. این کتاب در مناطقی از آمریکا به عنوان کتاب «نامناسب» و «غیراخلاقی» شمرده شده و در فهرست کتابهای ممنوعه دهۀ ۱۹۹۰ -منتشرشده از سوی «انجمن کتابخانههای آمریکا»- قرار گرفت. بخشی از شهرت این کتاب نیز به علت همین مسئله است.
احتمالاً اولین چیزی که هرکسی دوست دارد دربارهی من بداند چیزهایی از این قبیل است که کجا متولد شدهام و دوران کودکیام چگونه سپری شده است و اینکه پدر و مادرم پیش از تولد من چه کاری انجام میدادند و نیز همۀ آن چرندیاتی که دربارۀ «دیوید کاپرفیلد» است. اما راستش، اصلاً دلم نمیخواهد در این باره صحبت کنم؛ …
همین سطرهای اولیه، به ما نشان میدهد که با یک رمان ساده که دربرگیرندۀ داستانی کوتاه باشد، طرف نیستیم. شخصیت اصلی داستان، هولدن کالفیلد نام دارد. نوجوان هفدهسالهای که روایتگر رمان است. او میخواهد از اتفاقاتی که طی دو سه روز برایش اتفاق میافتد، صحبت کند. در ابتدای داستان، او به برادرش دی.بی اشاره میکند که نویسنده فوقالعادۀ داستانهای کوتاه بود که سرانجام، در هالیوود شروع به نویسندگی برای صنعت سینما کرده است. رمان ناطور دشت، یک داستان با رفت و برگشتهای بسیار است که در حافظۀ هولدن شکل گرفته است. هولدن نمادی از سرگشتگی دوران نوجوانی به حساب میآید. داستان این کتاب، ماجرای چند روز از زندگی هولدن پس از اخراج از دبیرستان و پیش از بازگشت به خانه است. با مرور این روزها، نوع نگاه هولدن به اطرافش و تصورات و فکرهایی که میکند، به خوبی ما را با یک شخصیت نوجوان مواجه میسازد که درگیریهای فکری و روانی مخصوص خود را دارد. در خلال داستان، برنامههای گذشته و خیال پردازیهای آیندهاش برای خواننده نمایان میشود.
تا اواسط رمان، شاید حس کنید که با یک رمان معمولی که صرفاً یک سری خاطرات را بیان میکند، سروکار دارید، اما برای قضاوت زود است. دیالوگهایی که در اوسط کتاب به بعد در میان شخصیتها رد و بدل میشود، ما را با نگاه جدیدی از دنیای نوجوانان روبرو میسازد. با اینکه رمان ناطور دشت، رمان بزرگسالانه به حساب میآید، با این وجود؛ این رمان در بین نوجوانان نیز طرفداران خود را پیدا کرد. ناطور دشت، صدای انتقادی است که از سیستم و نظم دنیای بزرگسالان بیزار است. هولدن، از چیزهایی که به طور معمول در بین نوجوانان و جوانان محبوب است، فراری است و آنها را بیارزش میداند. احتمال اینکه هنگام خواندن آن، حرفهای هولدن شما را به یاد افکار و حرفهای خودتان بیندازد، بسیار زیاد است. هنر سالینجر نیز، اینجا خودش را نشان میدهد.
بخشی از کتاب ناطور دشت:
«بهترین چیز آن موزه این بود که هر جیزی درست سر جای بود. کسی آن ها را جا به جا نمیکرد. اگر آدم صد هزار مرتبه هم به آنجا برود، میبیند که باز هم آن مرد اسکیمو تازه از گرفتن آن دو ماهی خلاص شده، هنوز پرندهها دارند به طرف جنوب پرواز میکنند، گوزنها، با شاخهای بلند و قشنگشان و پاهای لاغر و دوست داشتنیشان، دارند از حفرۀ وسط دریاچه آب میخورند، و هنوز همان زن سرخپوست مشغول بافتن همان جاجیم است. هیچ کس تغییر نمیکند و جور دیگری نمیشود. تنها چیزی که تغییر میکند، خود آدم است. نه اینکه خیلی پیر بشود یا همچن چیزی. نه، این نیست. بلکه فقط خود آدم تغییر میکند، همین. این دفعه پالتویی تنش است که دفعه ی پیش نبوده و یا دختری که دفعۀ قبل هم صف او بوده، مخملک میگیرد و کس دیگری هم صفش میشود. یا این که عوض خانم ایگل تینجر معلم دیگری سرپرست بچهها میشود. یا این که خبر میرسد پدر و مادر آدم، توی حمام حسابی با همدیگر کتککاری کردهاند. یا این که پای آدم توی یکی از چالههای پر از لجن خیابان، که نفت و روغن به رنگهای قوس قزح روی آن پخش شده، فرو میرود. منظورم این است که آدم به نحوی تغییر میکند و جور دیگری می شود.»
چرا رمان ناطور دشت با سایر رمانهای عصر حاضر تفاوت دارد؟
ناطور دشت یک رمان عصر آینده به حساب میآید که دارای پیچیدگیهای فراوانی است. هولدن از الگوی معمول زندگی اکثر نوجوانان پیروی نمیکند. او در آشفتگی شروع میکند، در آشفتگی میجنگد، لحظهای او را در افسردگی میبینیم و لحظهای دیگر در شادی سرخوشانهای. هولدن، در انتهای کتاب تغییر میکند. پذیرش او و رفتارش با نیاز انسانهای دیگر، او را به عنوان یک فرد بالغ نشان میدهد که به دیگران اجازه میدهد، آنگونه که میخواهند، زندگی کنند. نوجوانان دقیقاً به همین رفتار احتیاج دارند و بزرگسالان نیز، باید این دایرۀ سرخوشی را به آنها بدهند. این رمان، داستان امیدوارکنندهای دربارۀ پسری نیست که چند روزی از زندگیاش را میگذراند و در آخر، ما را با خوشحالی در آن رها کند. سالینجر، به دنبال پایان امیدوارکننده نیست، بلکه از این طریق، این رمان را تبدیل به رمانی واقعبینانهتر، باهوشتر و معتبرتر از دیگر کتابهای این ژانر کرده است.
عدم مقصر بودن، چه نقشی در ناطور دشت بازی میکند؟
همانطور که از عنوان آن مشخص است، موضوع غالب ناطور دشت، محافظت از معصومیت، به ویژه در کودکان است. در بیشتر کتاب، هولدن این را یک فضیلت میداند. این ارتباطی بسیار نزدیک، با مبارزات وی علیه بزرگ شدن است. دشمن هولدن، ظلم بزرگسالان و دنیای مصنوعی است که در سراسر داستان، به دنبال او است.
ممنون از معرفی شما. کنجکاو شدم که این کتاب رو کامل بخونم.