فلسفهی اسم پاندورا از زبان یکی از شخصیتهای رمان:
《…تو اساطیر یونان، پاندورا اسم زن جوان و زیبایی بوده که با نفس هفائیستوس خدای صنعتگری به وجود اومده بود. زئوس هم دوتا هدیه بهش داد، یکی کنجکاوی و دومی یه جعبه مهروموم شده. به پاندورا سفارش کرد مبادا در اون جعبه رو باز کنه، چون داخل اون جعبه تمام بالایا و بدبختیهای جهان رو جمع کرده و اگه بازش کنه، بدبختیها از توش درمیآن و دنیا میافته رو مشکل. پاندورا کنجکاو بود ببینه این حقیقت داره یا نه. برای همین تو یه فرصت که کسی حواسش نبود کمی در جعبه رو باز کرد تا ببینه اون تو چهخبره. باز کردن همون و اومدن تمام مشکلات از داخلش همون...》
رمان پاندورا، رمانی عاشقانه با تم روانشناسی عالی و گیرایی فوقالعاده که من را خیلی مجذوب خودش کرد.
رمان با این جمله شروع میشود:
《بخشیدن دشمن به مراتب کار سادهتریه تا بخشیدن دوست!》
بخش اول داستان، شامل فلش بک هایی به گذشته و خاطرات شیرین دکتر(شخصیت اصلی) با معشوقهای که وقتی بعد از سالها با حالی نزار و افسرده بین بیمارهایش میبیند، مانند سکانسهایی از فیلمی قدیمی و زیبا جلوی چشمهایش به اجرا در میاید.
اما فصل دوم راوی یا همان شخصیت اصلی با اتفاقاتی که زنجیروار دنبال هم ردیف میشوند دست به گریبان است. بارها به چالشهای مختلف کشیده میشود و باید بزرگترین تصمیم زندگیاش را بگیرد اینکه چه تصمیمی و برای چه چیزی را در رمان میخوانیم.
ورای دغدغههای شخصیت اصلی در خلال رمان، داستانهای واقعی تلخی را از خیانتها، تغییر رفتارها، اختلالات و رابطههای عجیب و غریب را در غالب مشکلات مراجعانی که به دکتر جهت مشاوره مراجعه میکنند میخوانیم، داستانهایی که مانند پوستهای زیرین و مخفی از جامعه هستند و متاسفانه همه ما کم و بیش شاهدشان هستیم و دکتر برای تمام آنها راهکارهای منطقی پیشنهاد میکند.
داستان رفته رفته مانند پازلی کامل میشود تا آخر همه شخصیتهایی که از اول داستان برای چیزی که میخواستند جنگیدند، همانجایی باشند که باید.
فقط به این رمان ملایم با پایان خوش فرصت بدهید تا میزبان نگاهتان باشد آنگاه میبینید چطور خودش را در دلتان جا میکند و چطور شیفته قلم این نویسنده و شخصیتهای رمان میشوید و تبدیل به رمانی به یاد ماندنی در خاطرتان میشود.