وزن | 354 g |
---|---|
ابعاد | 21 × 14.5 × 1.5 cm |
نویسنده | دبی فورد |
مترجم | مهدی افشار |
ناشر | آتیسا |
موضوع | اشتباه ها, خودسازی |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
تعداد صفحات | 288 |
تعداد جلد | 1 |
شابک | 9786008951063 |
زبان | – |
کتاب «چرا آدمهای خوب کارهای بد میکنند» نوشتهی «دبی فورد» و ترجمه «مهدی افشار» است. این کتاب در سفری از تاریکی به روشنایی و از درد عاطفی به آزادی معنوی، این امکان را به شما میدهد تا ژرف ترین پشیمانیهایتان را التیام بخشید؛ در برابر ناامنیهایتان بایستید؛ با تردیدهایی که نسبت به خود دارید، دوست شده و با دیوهای درونی روبهرو شوید. این کتاب به ما یادآور میشود که تجارب انسانی به هیچ رو مطلق نیستند و ما با نقابهای بسیار خود در برابر نقابهای بسیار بازیگرانی دیگر روی صحنه زندگی مشغول بازیکردن نقش هستیم. در توضیحات پشت جلد کتاب میخوانیم: «با خواندن این کتاب یک زندگی متفاوت، سرشار از شور، معنا و هدف کشف خواهید کرد. این بار دبی فورد، نویسندهی پرفروشترینهای نیویورک تایمز، ما را به قلب دوگانگی نهفته در وجودمان هدایت میکند. فورد با معرفی راهکارهایی برای پایان بخشیدن به رفتارهای ویرانگر، پرده از نقاب خود دروغین ما برمیدارد و به ما نشان میدهد چگونه شکاف بین نیمه تاریک و روشن وجودمان را التیام بخشیم و زندگی حقیقی را تجربه کنیم.» این کتاب را انتشارات «آتیسا» منتشر کرده است و توسط فروشگاه اینترنتی هافکو به فروش می رسد.
مقدمه مترجم(مهدی افشار)
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و درغوغاست
آرام و با لبخندی بر گوشه لب نشسته ایم و گاه به طنز سخنی می گوییم و همه را به سر شوق می آوریم؛ نخستین کسی هستیم که در هر سانحه ای و حادثه ای به یاری قربانیان می شتابیم و تا پای جان می ایستیم تا جانی را برهانیم حتی اگر به بهای جان خودمان تمام شود؛ لحظه ای از آموختن و یادگیری باز نمی مانیم، پیوسته کتاب، یار وهمدم و همراه ماست؛ در جمع خانواده پر تلاش ترینیم، غمخوار پدر، یار مادر، حامی خواهر و دستیار برادریم؛ در مدرسه و دانشگاه گروه های تحقیقاتی تشکیل می دهیم و استاد و دانشجو را به دشت و صحرا و به اعماق غار ها می کشانیم و به گونه ای افراطی خوشبین هستیم تا آنجا که هنگام سقوط از آسمانخراش با خود می گوییم «بحمدالله تا چهل طبقه را به سلامت پایین آمده ام، بقیه اش هم به خیر می گذرد.» و وقتی خشم می گیریم و قهر می کنیم به هیچ صراطی مستقیم نمی شویم و می خواهیم ریشه طرف را برکنیم و چون در دریای غم فرو می رویم آنچنان غرق می شویم که هیچ دست یاری بخشی نجات بخش ما نمی تواند باشد و کوته سخن اینکه از مردم افراط و تفریط هستیم؛ مهرمان، مهر است تا بی انتها و قهر و خشم مان، قهر است تا منتها و همه حرف کتاب همین است: متعادل و متوازن باشیم، تعادل راز در سلامت زیستن است و راز در آرامش ماندن و از لحظه لحظه زندگی لذت بردن.
خانم دبی فورد، روان شناس، از منظری دیگیر به انسان نگریسته است، نه در جستجوی انسان کامل است و نه می خواند خواننده اش را به کوشش در جهت رسیدن به کمال؛ نه ستاینده فضیلت است و نه خشمگین از رذیلت. همه آنچه را فضیلت می خوانیم بخشی جدایی ناپذیر از هستی آدمی می داند همچنان که همه آنچه را در بحث اخلاق رذیلت می خوانیم مانند رشک ورزیدن، رقابت جویی، فریبکاری، نیرنگ باختن، خشم ورزیدن و کینه جویی را نه در شمار رذایل بشری که بخشی از صفات بشری می داند و در مقابل مهر ورزیدن، بخشودن، بخشیدن، یاری دادن و اندیشه ورزی را نیز از جمله ضایل نمی داند که همچنان بخشی جدایی نا پذیر از هستی بشری می شناسد و بر این باور است با آنچه در علم اخلاق رذیلت خوانده می شود نه تنها نباید به مقابله پرداخت که باید به روی خوش به آن نگریست و با آن کنار آمد و به یاری صفات و خصوصیاتی که در همان علم اخلاق فضیلت خوانده می شود، آن عواطف را مهار کرد و با در آمیختن سهمی مناسب از هر یک از این صفات، انسانی پدید آورد با همه خصوصیات انسانی یعنی آمیزه ای از مهر و قهر، خشم و لطف، سر سختی و نرمش و چنین است انسان خانم دبی فورد، انسانی که کما هو حقه انسان خوانده می شود؛ نه سیب زمینی بی رگ است و نه یک گلوله آتش، نه همه وجودش ایثار است و نه همه وجودش خود خواهی، خودشیفته نیست و دیگران را دوست می دارد، اما تقدم دوست داشتن نسبت به خویشتن خویش است نه به غیر؛ غیر برایش عزیز است به گونه ای که حقوقش را پاس می دارد و نیز حرمتش را و خود را نیز عزیز می دارد، به گونه ای که باز می دارد دیگران را از تضییع حقوق خویش و به راستی که مرا چنین انسانی آرزوست.
دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته این ما
گفت آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
پاداشی برای خواننده
درک این امر که چرا آدم های خوب، کار های بد می کنند و چرا ما به خطرناک ترین دشمنان خود تبدیل می شویم یکی از جدی ترین و خطیر ترین پرسش هایی است که هریک از ما ممکن است با خود مطرح کند. کتاب حاضر سفری بینش افزا و چشم گشا برای کنار زدن تاریکی وجهلی گسترده و غالبا نا پیدا است که بر انتخاب هایمان تاثیر می گذارد و بر همه وجوه تجربه حیاتی ما اشراف دارد. این سفر ما را به قلب دو گانگی تاریکی و نور می برد که در ژرفای هستی ما لانه کرده است. این کتاب گفت و گویی چالش بر انگیز و در عین حال اجتناب ناپذیر است، زیرا اغلب ما شناختی از کلیت آنچه هستیم، نداریم، مسافت طولانی را در می نوردیم تا همچنان به دیدن جهان از طریق افق هایی که برایمان آشناست برویم و لازم می دانیم از آن شخصی محاظت کنیم که معتقدیم قرار است خودمان باشد: خوب یا ید. دقیقا به همین دلیل است که این پژوهش از ما میخواهد تا قدم در خارج از حوزه ای بگذاریم که دیرگاهی است باور داریم حقیقت وجودی ماست و کارکرد ها و مکانیسمی را آشکار گردانیم که مارا به سمت و سویی می کشاند که به خود و دیگران آسیب وارد آوریم.
این حقیقت در دوگانگی ها، ابهامات و ریاکاری ها نیاز های بشریی است که ما را به صداقت افراطی می کشاند تا آنجا که نیاز هایمان را انکار میک نیم و در موضع نفی این نیازها قرار می گیریم که توجه مان به بخش هایی از خودمان معطوف می شود که از آن شرم داریم و شجاعت را در حوزه هایی از زندگیمان وارد می کنیم که از پذیرش ضعف ها و آسیب پذیری هایمان بیم داریم. این فرایند و این جریان، تلطیف نیست که پوشاندن و اختفاست یا وانمود کردن چیز ها و اموری است که به خودمان و دیگرانی که در این حد و اندازه چند گانه و مبهم و ریاکار نیستند، آسیب وارد می کنیم، این فرایندی است که مارا وا می دارد حد اقل تاثیر رفتار های خود و ویرانگرانه را متوقف کنیم، آنچه را برایمان گران تمام می شود بپذیریم و دریابیم چگونه این رفتار ها مارا به سویی می کشاند که به بدترین دشمن خود تبدیل شویم. برای متوقف کردن این خود ویرانی باید به مقابله با خویشتن خویش بپردازیم و این میل در ما پای گیرد تا دریابیم چگونه این شکاف اولیه در سرشت و طبیعت واقعی ما، موجب شده وجودی کاذب از خود بسازیم؛ وجودی که در سراسر این کتاب به عنوان خودِکاذب به آن پرداخته ایم. خودِ کاذب بزهکاری است که موجب می شود به شیوه های نادرست روی آوریم، روابطمان را تخریب کنیم، زیر رویا ها و آرزوهایمان بزنیم و خود را در معرض آسیب قرار دهیم.
گذر از تاریکی به سوی نور، از رنج و درد عاطفی به سوی آزادی روحی و روانی، سفری است که در طول بیست و پنچ سال گذشته داشته ام و هنوز هم بعد از نگارش پنج کتاب، همچنان آگاه بر حقیقتی بنیاتی تر هستم که سودای آن دارم، آن را با شما در میان می گذارم. هدف من در این کتاب این است که شما را با عمیق ترین رنج ها و درد هایی آشنا کنم که ناشی از شکاف اولیه بین طبیعت متعالی تر و وجود انسانی تان است. مقصود من این است که مهرورزانه یاری تان دهم و دروغ ها واختلالات، احساس گناه و شرمی را پیش چشمتان آشکار کنم که نا آگاهانه شما را به خطرناک ترین و تلخ ترین دشمنتان تبدیل کرده است، می خواهم که این مکانیسم درونی را که موجب شده به خودتان پشت کنید، دریافت های مشهود و ادراکات تان را نادیده بگیر، به ناصواب از مرز ها عبور کنید و افسارتان را به شخص، اندیشه، اعتقاد، اعتیاد یا غرایزی بدهید که ممکن است شمارا به جای آنکه به جاده آزادی و رهایی ببرد که قصد سفر در آن مسیر را داشته اید، به مسیری تاریک بکشاند که به نا کجا آباد می انجامد. اطلاعات و فرآیندی را که در این کتاب خواهید یافت یاریتان می دهد تا عمیق ترین حسرت ها و پشیمانی ها را درمان کنید، با بی اعتمادی ها و بیم هایتان به مبارزه و مقابله بپردازید، با زشتی ها و پلشتی های درونتان مقابله کنید و یا راها ها و مسیر هایی را مسدود کنید که از طریق آنها در ویران گردانیدن خود مشارکت دارید.
این کتاب طریقی قابل اعتماد و مطمئن برای در هم شکستن کشش جاذبه گذشته تان و گام نهادن در عرصه امکانات و فرصت های بی پایان خود حقیقی و نا محدودتان است.
می دانم بزرگترین هدیه ای که می توانم به شما تقدیم کنم، رهاورد تجربیاتم به عنوان رهبر و مدیر کارگاه، راهنما و اموزش دهنده است. تجربیات کسی که خود با تاریکی خویش جنگیده و گرایش های ویرانگر را در هم شکسته است. من آمده ام تا کمال مطلق و پوچی تجربه انسانی را دریابم، من قدرت و نیز خطرات بالقوه رنج و درد پردازش نشده را می شناسم و می دانم چگونه می توان با گذشته، آشتی کرد و درگیری های حل نشده ضمیر آگاه و نیمه آگاه ذهن خود را به انسجام و آرامش رساند. اعتقاد راسخ من این است که طلا در تاریکی است که به من امکان می دهد تا شرم خویش را درمان کنم و به صدها هزار نفر دیگر یاری رسانم تا انان نیز خود را درمان کنند. این سفر شخص من از ژرفای تاریکی بود که یاری ام داد تا رابطه ای صمیمی با سرشت و طبیعت واقعی ام برقرار کنم، این بخش وجودی خوب من نبود، بلکه بالعکس همزاد شیطانی ام بود که مرا به سوی درمان و ترمیم جراحات عاطفی ام سوق داد و سرانجام مرا به سوی این حرفه کشاند. این هوش بلافصل یا درک درخشان من نبود که به من امکان داد زندگی صد ها هزار انسان را متحول گردانم که بر عکس ثمره خردی بود که از همسان ساری و تلفیق خشم، نا خشنودی، شرم، بیم و احساس نا امنی، به دست آورده ام. در واقع این ضعف و ناتوانی ام بود که مرا واداشت ارتباط روانی ام را تقویت کنم و بیاموزم چگونه حتی بعد از درهم شکسته شدن، به پا خیزم و بکوشم. این به راستی خودِ خودِ تاریکی بود که مرا واداشت تا نخواهم همانی باشم که بودم یا تجربه ای که مرا سوق داد تا زنی شوم که همیشه آرزویش را می داشته ام. همه نقص ها و صفات منفی که بسیار می داشته ام برایم هدیه این گرانبها آورد؛ زیرا آنها چیزهایی هستند که مارا به سمت و سویی کشانده اند که امروز هستیم. دیگر نمی توانم در موضع داوری بنشینم یا به ضعف های انسانی ام، سستی ها و کژی هایم و انگیزش و محرک های تیره و تارم به دیده منفی و انکار بنگرم، زیرا انسجام ذهنی و خرد انسانی ام چیز هایی هستند که مرا به سمت و سویی می کشانند تا بزرگ ترین و ارزشمند ترین هدیه زندگی ام را آزاد و رها گردانم و زندگی را بیافرینم در فراسوی آنچه تا کنون توانسته ام تصورش را برای خود داشته باشم. برای همین است که اعتقاد دارم دقیقا همان کسی هستم که می تواند شما را هدایت و حمایت کند تا به این شناخت برسید که چه شخصی هستید و چرا چنین رفتاری دارید.
وقتی دانستیم همه ما آمیزه ای از یک خیر و شر، نیک و بد، روشنایی و تاریکی، قدرت و ضعف، هوشیاری و در اکثر مواقع بلاهت و نادانی هستیم، آنگاه در مسیر درمان و پر کردن شکاف درونی قدم گذارده ایم، شکافی که به گونه ای اجتناب نا پذیردر مرحله ای از مراحل زندگیمان اتفاق می افتد؛ این تنها طریقی است که یافته ام به واقع انسان را از رنج ها و درد هایش آزاد می گرداند، مارا به آرامش می رساند نه از طریق فراگیری نیرنگ های تازه یا راهکار هایی برای پنهان کردن ضعف ها و کم و کسری هایمان، بلکه از طریق نزدیک تر شدن به نا امنی هایمان، شرم هایمان، بیم ها و آسیب پذیری هایمان، وقتی توانستیم شکاف میان تاریکی و روشنایی وجودمان را پر کنیم – همان دکتر جکیل و مستر هاید- آنگاه امکاناتی به دست می آوریم تا گزینش های بهتری داشته، قدرتمند تر بیندیشیم و در مسیری حرکت کنیم که افتخار آفرین و الهام بخش باشد. آنگاه است که جسارت و جرئت آن را می یابیم تا امور را آنگونه که هست ببینیم بدون هیچ خود فریبی و هیچ توهمی و درخواهیم یافت هر یک از ما که امروز هستیم و یا هر نوع مشکلی که با آن مواجه ایم؛ ناشی از تصادف و صدفه نبوده است و به یاری این اطلاعات گرانبها، کلیدی در دست داریم برای گشودن گرایشمان به سوی خود ویرانی و دری را می گشاییم به سوی زندگی ای در فراسوی محدودیت های خودِ کاذبمان- زندگی ای آکنده از شور و هیجان و معنا و هدف، زندگی ای دارای مقصد و مقصود، زندگی ای که فراتر از هر تجربه و رنجی است که مارا به زانو در می آورد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.