راهبی که فراریاش را فروخت عنوان کتابی است که همچون یک گنجینه می باشد. فرمولی قدرتمند و ذکاوتمندانه برای شادی و موفقیت واقعی است. رابین شارما قرنها بصیرت فرزانگان را جمعآوری کرده و آنها را به این زمانۀ آشفته مرتبط ساخته است. نمیتوانستم این کتاب را زمین بگذارم…
فلسفه زندگی چیست؟
بدون شک یکی از اساسیترین پرسشهایی که هر انسان متفکر در دورهای از زندگی روزمره اش با آن مواجه میشود این است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ چرا باید زندگی کرد؟ هر پرسش دیگری که پیرامون این سؤال مطرح شود، مبحثی تحت عنوان معنای زندگی را شکل می دهد. در عصری که اگر عنوان بحران معنا و معنویت بر آن بنهیم، بیجا نیست، عده ای معتقدند زندگی ارزش زیستن ندارد و باید گذراند و گذشت. در مقابل، عدهای معتقدند لحظه به لحظه زندگی فرد معنادار است و انسان باید در زندگی فردی خویش معنایابی کند. فیلسوفان بیشماری این پرسش ها را مطرح می کنند:معنای زندگی چیست؟ چگونه بدبختی و خوشبختی و عشق و پیری را درک کنیم؟ چگونه اولویت و خواهش های برجسته زندگی را تعریف کنیم؟ زیستن چیست؟«هانری لابوریت» می گوید: تنها دلیل هستی یک فرد، زیستن است. «مارتین هایدگر» می گوید: جوهر بودن، در وجود داشتن اش می باشد. برای «رنه دکارت» زندگی ملموس است هر چند با شک همراه است. برای «گوتفرید لایب نیس» زندگی بسیار اساسی تر از جوهر آن است. براساس تمامی این گفته ها زندگی آن چیزی است که لمس و تجربه اش میکنم. به معنای دیگر زندگی بزرگتر از هر گفتمان است و این زندگی است که هر گونه گفتمان را تعیین می کند. انسان برای اینکه معنای زندگی خود را درک کند، باید از موقعیت و جایگاه خودش در عالم آگاه شود و بداند که قانون الهی، انسان را چگونه مطرح می کند. انسان باید بداند مانند کلمهای نیست که صرفاً در کتاب تاریخ بشری افتاده باشد و هیچ ملزم نباشد که جایگاه خود را در این کتاب درک کند و از دخالتش در این کتاب بپرسد؛ بلکه قانون الهی درباره انسان میگوید: تو ای انسان که در وسط کتاب هستی قرار گرفتهای! ای کوچک نما! تو همان ارزشی را داری که کتاب هستی دارد. تو هرگز در این کتاب، حرف ربط نیستی، بلکه جهان بزرگ را درون تو قرار دادم؛ ولی اگر وجود تو گورستان این جهان شده، به خودت مربوط است
مرگ و زندگی از دیدگاه نیچه و کی یرکگور
نیچه فيلسوف زندگی است که در مقابل سختی ها و رنج ها به آن آری می گويد و معتقد است که انسان بايستی هرچه سرشارتر و پرکارتر زندگی کند و از اين طريق می خواهد انديشه ترس از مرگ را از بين ببرد.
نیچه در صدد آن است که زندگی را دوصد چندان بيش تر از مرگ شايسته انديشيدن کند و نيز معتقد است که انسان بايد آزادنه و آگاهانه مرگ خود را انتخاب کند. درحالی که در نظر کی یرکگور، اين، زندگی است که بايد آزادانه و آگاهانه انتخاب شود. وی سعادت ابدی را در زندگي پس از مرگ می داند که مسيحيت وعده رستگاری آن را داده است. نيچه و کی یرکگور دو فيلسوفی هستند که هرچند مسير حرکت آن ها متفاوت است اما هر دو منتقد مسيحيت مرسوم و متداولند و در نهايت هر دو به امکاناتی پرداخته اند که سرانجام به يک مقصد می رسند و آن فرد انسان است.
شوپنهاور
شوپنهاور معتقد به جهانی بود که با ارادهای کور و شرور احاطه شده و ماحصلی جز رنج، سختی و ملال ندارد.
همچنین در این نظام فکری فرد هیچ راه گریز قطعی، از بند خواست و اراده ندارد و به همین سبب است که همواره فرد یا شاهد رنجی عظیم است و یا شاهد ملالی که از کسالت ناشی از برآوردهشدن خواست خود سر برآورده است. نیچه به عنوان شاگرد و مرید شوپنهاور در این باب مسیر خود را از استادش جدا کرده و نگرش بدبینانه به زندگی را رد میکند. وی با ایده اراده قدرت به جای اراده زندگی که ارادهای متافیزیکی و کور است، سعی در آریگفتن به زندگی دارد.
آشنایی بیشتر با رابین شارما
نویسنده و سخنران انگیزشی اهل کانادا که در ۱۸ مارس ۱۹۶۵ متولد شد و تا ۲۵ سالگی وکیل دادگستری بوده است. در پی نوشتن کتاب معروف راهبی که فراری اش را فروخت از وکالت دست کشیده و به نویسندگی روی آورد. رابین شارما، نویسنده و یکی از مشهورترین سخنرانان جهان در زمینه مدیریت و رهبری زندگی شخصی است. شارما یکی از موثرترین سخنرانان انگیزشی است که به افراد کمک میکند تا زندگی خود را به شکل مثبتی تغییر داده و موفقیت های بیشتر و بهتری را در زندگی شخصی و کاری خود به دست آورند. رابین شارما معتقد است این عملی کردن ایده هاست که باعث استاد شدن میشود، نه تنها فقط داشتن ایده. او تا اکنون یازده کتاب در زمینه مدیریت، رهبری و رشد شخصی منتشر کرده است. شارما در کتاب هایش که معمولا به زبان های مختلفی ترجمه شدهاند، نکات بسیار ارزشمندی را برای دستیابی به یک زندگی کاری و شخصی موفق بیان کرده است. او متفکری اصیل است که با ارائهی ایده های خاص خود در زمینه مدیریت و رهبری به میلیونها نفر در سراسر دنیا کمک کرده است تا زندگی بهتری برای خود بسازند.
برخی آثار رابین شارما
کلاب ۵ صبح رابین شارما
به طور قاطع نمیتوانیم بگوئیم که کتاب باشگاه ۵ صبحی ها، مخاطبین 100% راضی داشته است، بلکه میزان رضایتمندی، نسبت به نارضایتی مردم، تقریبا برابر بوده است؛ دلیل آن هم مشخص است، افرادی که میانهی خوبی با سحرخیزی و بیدارشدن در ساعت 5 صبح نداشتهاند، اغلب امتیاز پائینی به این کتاب دادهاند.
ولی به طور کلی، افرادی که از محتوای کتاب رضایت داشتهاند، حداقل یکبار خواندن آنرا توصیه کردند. برخی دیگر هم توصیه کردهاند که با توجه به سرفصلها، کتاب را به صورت گزینشی مطالعه نمائید و نویسنده را به دلیل تلاشی که برای خلق مفهوم تازهای از سحرخیزی داشته است، تحسین کردهاند. به زبان ساده، مسئلهای که بزرگترین ناراحتی شما در آن نهفته است، مکانی است که بیشترین زمان خود را درونش سپری میکنید و فرصتهای زندگیتان را در آن، میسوزانید. در باشگاه ۵ صبحیها، یاد میگیرید که چگونه هرروز صبح، سرِ ساعت 5 از رختخواب برخیزید و برای استفاده بهتر از زمان، برنامهریزی کنید. این داستان خاص، چارچوبی مناسب را برای شروع متفاوت روزتان، متفاوتتر از صبحهایی که تاکنون داشتهاید، فراهم خواهد کرد.
ده قانون موفقیت رابین شارما
در قسمتی از کتاب می خوانید: هر چقدر بیشتر موفق میشوید، متواضع تر بشوید. هر چه موفق تر میشوید، وقت شناس تر بشوید. هر چه بیشتر موفق می شوید، اشتیاق خود را هم بیشتر کنید. هرچه سنتان بیشتر میشود، جوان تر بشوید. عملی کردن این ایده هاست که موجب استاد شدن میشود، نه صرفا داشتن ایده. آیا این حقیقت ندارد که همیشه مشتاق ترین فرد در اتاق بیشترین تأثیر را بر روی بقیه دارد و بقیه را هم مشتاق میکند و تشویق میکند؟ مجلهی موفقیت یک داستان از «ریچارد برنسون» در سمیناری که در جزیرهی نکرو داشت را نوشته بود که بسیاری از افراد مهم در آن سمینار حاضر بودند و یکی از خبرنگار ها درباره آن جلسه حرفی را زد که من هیچگاه آن را از یاد نمی برم. او گفت چیزی که مرا خیلی متعجب کرده این است که چگونه در تمامی این سمینارها افراد با نفوذ و مهم در شرکتها و مؤسسات همیشه مشتاق ترین در آن سمینارها هستند.» «من فکر میکنم شکست خوردن اتوبانی است برای دستیابی به موفقیت. میدانم حرفم یکم تعجب برانگیز است و مردم و جامعه به ما یاد دادند اگر شکست خوردیم احساس خوبی نداریم، پس حتما یک کار را اشتباه انجام دادیم. کاری که من در همه سمینارهایم انجام میدهم این است که بگویم شما نمیتوانید به قله ی موفقیت دست یابید مگر اینکه گام به گام بالا بروید. پس برای اینکه یک بیزنس موفق داشته باشید باید چندین بار در رقابت با بقیه شکست بخورید. و به عنوان یک انسان شکست خوردن اصلا چیز بدی نیست.»
خلاصه ای از «راهبی که فراری اش را فروخت»
کتاب راهبی که فراری اش را فروخت، داستان زندگی جولیان مانتل است؛ مردی که در زندگیاش چیزی کم نداشت. او فارغالتحصیل دانشکده حقوق از دانشگاه هاروارد بود و به عنوان یکی از بهترین وکلا در ایالات متحده شناخته میشد. او در یک عمارت بزرگ زندگی میکرد و خودروی فراری قرمز رنگش، مثل گوهری در حیاط خانهاش میدرخشید. او واقعا رویایی زندگی میکرد. با این حال، حقیقت تلخی برای او وجود داشت که به شدت تلاش میکرد و با جدیت، مسئولیتهای مهمی که به دوش داشت را رسیدگی میکرد. او توانسته بود با پشتکارش به هر چیزی که میخواهد برسد، اما چه فایده!
سرانجام، فشار کاری زیاد و تحمل استرسهای بیش از حد کاری، باعث شد در یکی از جلسات دادگاهاش، دچار حمله قلبی شود و در کف سالن، به زمین بیفتد. پس از آن واقعه، او هرگز به سمت قانون و وکالت نرفت. حتی پس از حمله قلبیاش، با هیچ یک از کارکنان شرکتاش تماسی نگرفت. برخی از کارمنداناش، شایعه کردند که وی برای تجربهی یک زندگیِ ساده، به هند نقل مکان کرده است. اتفاقا این شایعه درست از آب درآمد. مانتل قبل از عزیمت به هند، عمارت و فراری خود را فروخت. او پس از آن اتفاق، مطمئن شده بود كه لذتبردن از زندگی، فراتر از مسائل مادی شکل میگیرد.
سه سال گذشت و مانتل به دیار خود بازگشت و بدون هماهنگی به دفتر یکی از همکاران سابقش رفت و با تبسمی روی لب، تمام ماجرا را برای همکار قدیمیاش تعریف کرد. مانتل گفت تمام این سه سال را، در یکی از روستاهای هندوستان ساکن شدم و زندگی بسیار سادهای را تجربه کردم. هیچ وسیلهی نقلیه برای عزیمت به روستاهای همجوار وجود نداشت و من مجبور بودم هر روز مسافت طولانی را از این روستا به روستاهای دیگر پیمایش کنم.
در بخشی از کتاب راهبی که فراریاش را فروخت میخوانیم
«به گونهای عمل کن که انگار شکست خوردن غیرممکن و موفقیت حتمی است. هر فکری دربارهی نرسیدن به اهدافت را، چه مادی و چه معنوی، پس بزن. شجاع باش و برای کار روی تخیلاتت مرزی قائل نشو. هرگز اسیر گذشته نباش. آیندهات را معماری کن. هرگز یک جور نخواهی بود.»
همین طور که شهر بیدار و روز شکفته میشد، اولین نشانههای خستگی در چهرهی دوستم با عمر نامحدودش، بعد از گذراندن شبی که دانشش را در اختیار شاگرد مشتاقش گذاشته بود، نمایان شد. از توانایی جولیان متحیر شده بودم، از انرژی نامحدود و اشتیاق بیپایانش. پای حرفش ایستاده است.
کتاب «راهبی که فراری اش را فروخت» را نشر آتیسا با ترجمه «محسن صبوری» در ایران به چاپ رسانده است. این کتاب را می توانید از طریق لینک زیر به صورت اینترنتی سفارش داده و درب منزل تحویل بگیرید.